<$BlogRSDUrl$>

Thursday, June 24, 2004

باسمه تعالی
کسانی که ميخوان پنگليش رو به فارسی تبديل کنن ميتونن از این نرم افزار استفاده کنن. بد نبود! خوبيش اينه که مجانیه:)



يا حق



Tuesday, June 22, 2004


be esmehi ta'aala
salam!
inam comment! az bas hame taghazaye comment midan dige charei nabood agar che midoonam ke baz por az fohsh mishe! vali khob che konim hamine dige! donya pore az adam haye bad dahan!
pas tahammol konid!

ya hagh

Saturday, June 19, 2004

باسمه تعالی

آغاز می کنم به نام آنکه هیچ آغازی جز با نام او پایان خوش نخواهد داشت.
از جایی برای شما می نویسم که آنرا بهشت روی زمین نامیده اند و اگر خوب بنگری و نیکو نظر کنی می بینی که بیخود هم چنین نامش نداده اند.
بگذریم که حرف بسیار است و دست من پر درد و نوشتن بسی سخت.
امروز می خواهم بگویم که چرا دوستدار چمران و آوینی شدم !
اول اینو بگم که آدم ها اصولاً وقتی یکی معروف میشه با چسبوندن خودشون به اون و تعریف وتمجید از اون سعی میکنن نقص های خودشون رو جبران کنن!!! از این صفت آدما حالم به هم میخوره!!!
اینکه چه شد این را می نویسم، بر می گردد به آن زمانهایی که خارجه رفتن را تقبیح می کردم و یا آن زمانی که با شک و تردید از آمدن خود با بعضی مشورت می کردم و ...
یکی از مثالهای شایع و رایج شهید دکتر مصطفی چمران بود که نُقل همه این مجالس بود و من باید پاسخ می دادم که اگر خارجه رفتن بد است پس چرا چمران رفت !
خوب چه ربطی به آوینی دارد ؟ ربطش برای خودم هم خیلی معلوم نیست! فقط همین قدرش برایم معلوم است که من این دو را از یک راه مشابه دوست دارم. البته سر قبر پاک چمران بسیار بسیار رفته ام ولی سر قبر آوینی کم رفته ام. تقصیر خودش بود که دیر شهید شد و من هم دیر شناختمش و این اواخر هم اصلاً کم توفیق می شد که بهشت زهرا بروم.
اما از چمران عزیز بگویم که چرا چنین دوستدارش شدم. دبیرستانی بودم که دست نوشته های فراوانی از او خواندم. یادم نیست دو یا سه کتاب بود که یا دست نوشته هایش بود و یا راجع به او بود که همه را با حرص و ولع و اشک ریزان خواندم و بی اندازه احساس کوچکی کردم. از چه چیز حرفهای او خوشم آمد؟ از صادقانه نوشتنش؟ یا چون احساساتش خیلی شبیه من بود؟ یا چون آدم معروفی بود؟ یا چون درونش مملو از پاکی و اخلاص بود ؟ هیچکدام!
من دوستدار چمران شدم چون توانست از قلب کفر ، از تپه های برکلی پایین بیاید و دریافت که عجب عمری تلف کرده است و دریافت که مهدکودک داری در دهات لبنان برای او بهتر است از تحقیقات علمی در برکلی! اگر صد سال دیگر هم گریه می کرد ولی نمی فهمید این را، من اینگونه دوستدارش نمی شدم.

پس آنها که می خواهند بفهمند بدانند که :
- آن زمانی که چمران به امریکا رفت در ایران حکومت اسلامی نبود.
- پس از عمری تلف کردن در آن دیار، فهمید و برگشت.
خطاب به آنهایی که علاقه دارند آدمها را بزرگ کنند و بگویند که چمران هیچ اشتباهی نداشته باید بگویم که به نظر من خطا می کنید. اگر چه فضل الهی در نهایت نصیب او شد، چرا که سعی کرد از آن مردابی که واردش شده خارج شود و موفق هم شد. خدایش رحمت کناد.
از دیگر نمونه اشتباهاتش این بود که :
- زنی گرفت و بچه هایی به دنیا آورد که حاضر نشدند با او برگردند.
یعنی احتمالاً چند تا یهودی، مسیحی و نسلی غیر مسلمان از خود در امریکا باقی گذاشت. والله اعلم.
بگذریم. بعدش هم که ایران اسلامی شد(کمی!) به ایران آمد و به زن دومش سفارش کرده بود که حتی به لبنان!! بر نگردد چه رسد به جایی مثل امریکا.( خوب دقت کنید ) پس وای به حال آنان که گمان می کنند چمران تا آخرین لحظه گمان می کرد که کار صحیحی کرده که به امریکا رفته است. نه !! او که به همسر دومش اصرار کرد که پس از اینکه در ایران حکومت اسلامی به پا شده است حتی دیگر به لبنان بر نگردد که بازگشت به جاهلیت خواهد بود، به گمان شما خودش حاضر بود که همسر و فرزندانی در امریکا داشته باشد ؟!!
باقی مطلب راجع به شهید آوینی میمونه برای یه پست دیگه!


یا حق


Wednesday, June 16, 2004

باسمه تعالی

... و دگر یاس را نمی بوید کسی ...


یا حق

Sunday, June 13, 2004

باسمه تعالی

کنار صحنه های بی بدیل اینجا و دریاچه زیبایش، صحنه هایی هست که واقعاً دیدنی است!
- کافی است در ایستگاه مترو کنار ریلها را نگاه کنید! صحنه ای واقعاً هنری مشاهده می کنید. آنقدر لابلای سنگهای کنار ریل، ته سیگار ریخته که واقعاً قشنگ شده است! یک تابلو از تمدن بشری!

- از در ایستگاه اصلی متروی لوزان که خارج بشی، آسفالت پیاده رو و خیابان عادی نیست، بلکه نقشهای با نمکی دارد. مدتی گذشت تا فهمیدم این همه نقش که سانتیمتر به سانتیمتر بر روی آسفالت حک شده اند، همه آدامس هایی هستند که از دهان مبارک تمدن! به روی آسفالت خیابان منقوش شده اند!

- چپ و راست، گوشه پیاده رو ها و کوچه ها، چیزهایی ریخته که بیشتر نباید توضیح بدهم. ولی فکر بد نکنید، کار خودشان نیست، کار حیوانهای اهلیشان است! البته فکر نکنید که نمی دانند کجا حیوانها کارشان را می کنند! چون خودشان برای این منظور آنها را از خانه بیرون می آورند تا به راحتی کنار پیاده رو و نه در خانه کارشان را بکنند. دلیلش هم اینست که طبق اصول پیشرفته تمدن بشری سگ نباید محیط منزل را آلوده کند!!

- یه جک! اینجا زیر همه پلها و ... دینامیت کار گذاشتن که اگه یه روز تو جنگ جهانی سوم بهشون حمله شد بتونن راه ها رو ببندن!!

- راستی اینجا تمام خونه ها الزاماً یه پناهگاه اساسی دارن که فکر کنم برای اتمی ساخته شده!!!

- بسه! زیادی بگم خسته میشین!

یا حق


Saturday, June 05, 2004

باسمه تعالی


كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ

چه بسيارند گنهكارانى كه خدا به آنها احسان ميكند، احسانى كه سبب فراموشی یاد خدا و استغفار از او میشود و چه بسيارند كسانى كه بخاطر خطاپوشى فریب ميخورند و بر اثر ذكر خير مردم مفتون مى‏گردند. در حالى كه خداوند هيچكس را به آزمايشى همچون مهلت دادن آزمون نكرده است



خداوند همه ما را حفظ کند

Tuesday, June 01, 2004

باسمه تعالی

تاحالا شده قاطی نکرده باشید ولی دوست داشته باشید همه فکر کنن که قاطی کردین؟
میدونید بعضی وقتا آدم نمیشکنه ولی دلش میخواد همه فکر کنن که شکسته!
بعضی وقتا آدم خورد نشده ولی میخواد مثل اونایی که خورد شدن رفتار کنه!
بعضی وقتا پیروزه ولی دلش میخواد مثل شکست خورده ها باشه!
بعضی وقتا اشکش در میاد ولی می خواد قیافه ای بگیره انگار که اصلاً هیچی نشده!
بعضی وقتا آدم قیافه ای می گیره انگار که سنگه ولی از تو داره اشک می ریزه
درد عشقی است به جانم زده هر دم شرری


عشق از من، جفا از تو
جفا از تو، هلاک از من!

یا حق



- بابت بخش نظر دهی ببخشید، از بس حرف نا مربوط نوشتن بناچار حذفش کردم. هر کی دوست داشت نظر بده به hamid.khatibi at EPFL.CH ، mail بزنه.





This page is powered by Blogger. Isn't yours?